چند روزی بود ذهنم خسته و کلافه از تنشهای کاری بود. دنبال روشی برای آرام کردن صدای ذهن شلوغم و بیخیال شدن نسبت به هیاهوی دنیای پیرامونم بودم. در حال پرسه زدن اینترنتی و انتخاب کتابهای جدید بودم به دنبال سر نخی برای خوب کردن حال خودم. مدتها بود دوست داشتم درباره مراقبه چیزی بخوانم و درک بهتری از معنای واقعی تمرینات مراقبه داشته باشم.حالا دوباره در شرایطی بودم که باید آگاه بودن در لحظه حال را تجربه میکردم. دلم میخواست بی خیال دنیا و بی عدالتی ها و سختی های گاه و بی گاهش شوم.
باورهمیشگی ام این بوده که وقتی تشنه یادگیری و فهمیدن درباره چیزی باشم ناخودآگاه همه محیط اطراف کمک می کند تا آن منبع آرامش را بدست آورم. تا چشم بر هم زدم دیدم کتاب چگونه در این دنیای مزخرف انسان بمانیم را سفارش داده ام. حالا چند روزی هم باید چشم به راه می ماندم تا این سرویس پست پیشتاز داروی مرا برساند چشم به راه بسته پستی ماندم و بالاخره با کد رهگیری و پیگیری مکرر به دستم رسید.
کتاب را ورق زدم اول ماجرا با داستان عجیب و غریب یک اغتشاش شروع می شود. از همین اول کار دستم می آید که تیم دزموند از ان تیپ شخصیت هاست که نمیتواند نسبت به محیط اطرافش بی تفاوت باشد. بعد که می گوید من در زندان هستم و دارم گفتگوی دو دوست دانشجو را می شنوم از دید یکی دنیا جای بهتری شده و از دید دیگری دنیا همچنان جای مزخرفی است حالا بیشتر برایم مسجل میشود این نویسنده می خواهد مرا با دنیای واقعی با همه تلخی ها و ناهنجاریهایش روبرو کند.
برایم جالب بود که مرتب واژه مراقبه و ذهن آگاهی بارها شنیده بودم و حالا با این کتاب بسیاری از باورها و تعاریفی که از قبل در ذهنم شکل گرفته بودند برایم تداعی شد. انگار نیاز به خانه تکانی ذهنی دارم.
آرامش کلمه ای زیبا که حتی با گفتنش هم حس آرام بودن به انسان دست می دهد. چیزی که همه آدمها در میان تکاپوی زندگی پر شتاب خود در جستجویش هستند.در زندگی خیلی از ما آرامش مثل زمان کمیاب شده و گاهی ناخواسته خودمان آرامش را از خودمان سلب میکنیم. مراقبه به عنوان مهارتی که برای رسیدن به آرامش در این دنیای متلاطم امروزی به شدت به آن نیاز داریم و اینکه آگاهانه رفتار و حس و حال خود را ببینیم. آرامش درونی یعنی هر چقدر هم دنیای پیرامونت آشفته است تو همچنان آرام باشی و آب در دلت تکان نخورد خم به ابرو نیاوری و با آگاهی از حسهای درون و برونت احساس ارزشمندی کنی.
آنتونی رابینز: هر مشکل یک هدیه است بدون مشکلات ما رشد نخواهیم کرد
تعریف تیم دزموند از رنج برایم مثل رمزگشایی از یک مسئله قدیمی بود که مدتها گوشه ای خاک می خورد و من به آن توجه نکرده بودم.چگونه به این رنج مثل یک موهبت نگاه کنیم و با حس شفقت و مهربانی پذیرای آن باشیم؟ وقتی افکار ، احساسات و اعمال خود را زیر نور آگاهی نگاه کنیم ، می توانیم راحت تر خود و دیگران را ببخشیم.
ما متعهد هستیم که دلسوز باشیم و به دیگران توجه کنیم. دلمان نمی آید سوراخ امنی پیدا کنیم به آنجا بخزیم اما سختی رنج هایی که در دنیا تجربه میکنیم ما را مسموم میکند و باعث میشود ارتباطمان را با انسانیت از دست بدهیم. یعنی یا در نهایت دچار یأی و ناامیدی میشویم یا دچار خودمحق پنداری مسموم.
یکی از تاثیرگذارترین بخشهای کتاب روش صحیح گفتگو بود. باور کنید این را فردای همان روز امتحان کردم و جواب داد. هر کس رنجی دارد و وقتی رنج طرف مقابل را با شفقت می پذیری مذاکره سخت به بازی برد-برد مبدل میشود. آیا بهتر از این چیزی هست!
راستی دنیا برای من زیباست یا مزخرف؟ هم دوستش دارم و هم ندارم . هم زیباست و عشق ورزیدنی و هم بی رحم و مزخرف.
پیدا کردن زیبایی در زندگی
اکثر انسانها روی مشکلات زندگی خودشان و دنیای پیرامونشان تمرکز می کنند و همین امر باعث می شود آنقدر بی رمق شوند که توانی برای حل این مشکلات ندارند. هنر بزرگی است که یاد بگیریم هنگام رنج و غم حضور داشته باشیم اما تحت تأثیر قرار نگیریم. همیشه دلیلی برای رنج کشیدن هست اما برای تجربه لذت در زندگی باید به زیبایی های زندگی توجه کنیم و بدانیم نادیده گرفتن زیبایی های زندگی بسیار دردآور است.
چگونه انسان بمانیم وقتی دیگران بویی از انسانیت نبرده اند؟
در فصل پنجم کتاب با پرسشی سخت روبرو میشوم . انسانها می توانند در کنار هم بودن بسیار وحشتناک باشند. این که آیا این دو نفر عاشق هستند اما نمی توانند جلوی صدمه زدن به یکدیگر یا هزاران نفری را بگیرند که در تلاش برای ایجاد یک جنبش اجتماعی هستند اما نمی توانند در مورد هر چیزی توافق کنند ، به نظر می رسد نباید به این سختی باشد. اما هست. چیزی که همیشه به عنوان چالش در ارتباطات اجتماعی با آن روبرو هستم و بهترین روش حل اختلاف یعنی گفتگو را با حذف انتقاد و بیان درخواست تجربه کردم.
هنگامی که نیاز پنهان را تشخیص می دهید ، خود دلسوزی آسان تر می شود. در آن لحظه ، عمل شما ممکن است به نظر برسد ، “من عصبانی هستم ، زیرا می خواهم احساس احترام و قدردانی کنم ، مانند هر انسانی دیگر. آن آرزو در من زیباست و برای من خوب است که آن را احساس کنم. “
از این پس در هر گفتگویی به جای پافشاری صرف روی مواضعم آگاهانه به رنج خودم و اطرافیانم نگاه می کنم. چقدر مذاکره با این سبک و سیاق برایم دلپذیرتر شده است و آرامش بیشتری را تجربه میکنم.کاش میشد همواره این اصول ساده اما مهم را در روابط کار و زندگی جای دهیم.
در فصل دهم با عنوان ترس را کنار بگذارید ماجرای سفر چند ماهه برای رفتن به یک مرکز مراقبه با توصیف نحوه شروع سفر به نظرم آمد همه ما در هر مقطعی از زندگی برای آنکه حال خودمان را خوب کنیم باید به دل طبیعت بزنیم و بی آنکه دغدغه مند فردای نیامده باشیم و غصه دار و حسرت خورده روزهای گذشته چند صباحی در دامان طبیعت با آرامش بنشینیم و از بودن در لحظه لذت ببریم.
داستان آشنایی من با هر کتاب منجر به آشنا شدن با کتابهای دیگر است. در خیلی از جاهای کتاب چگونه در این دنیای مزخرف انسان بمانیم نویسنده به آموزه های خودش در محضر استاد تیک نات هان به عنوان مربی مراقبه یاد کرده طبق معمول دست به دامان گوگل شدم تا شناخت نسبی از او کسب کنم و آیا کتابی دارد که کنجکاوی مرا ارضا کند . شگفت زده شدم چند کتاب پیدا کردم. هنر برقراری ارتباط و کتاب خرد تسلط بر خشم هر دو را سفارش دادم. امید که پستچی زودتر مرا دلشاد کند.
این نوشته تنها برداشت شخصی از بخشهایی از کتاب چگونه در این دنیای مزخرف انسان بمانیم است و مسلما پرداختن به مراقبه نیاز به صرف زمان و تمرینات عمیق دارد. سعی خواهم کرد این موضوع را با تجربیات جدیدم در نوشتاری دیگر ادامه دهم…
اگر دوست داشتید این کتاب را تهیه کنید نشر کوله پشتی با ترجمه خوب خانم الهه علوی آن را منتشر کرده است.
راستی برایم بنویسید شما چه تجربه ای از مراقبه داشتید؟به نظر شما چگونه میتوانیم در این دنیای مزخرف انسان بمانیم؟
عالی بود دوست من . با علم به این که مراقبه یکی از بهترین روسها برای رسیدن به آرامش و خروج انرژیهای منفی از وجودمان است، مطالعه در این حوزه بسیار جالب بنظر میرسد. چقدر خوب از جملات مهم کتاب یادکردین. راغب شدم این کتاب را بخوانم.ممنون از پست مفیدی که نوشتین.
سلام معصومه جان
ممنون از لطف و نظر ارزشمندت.
خوشحالم که این مطلب برای شما مفید بوده.
موفق باشی.