مدتی هست که نوشتن صفحات صبحگاهی و آزادنویسی به یک عادت روزانه ام تبدیل شده بود و هر روز مشتاق نوشتن بودم. اما هفته پیش انگار چشمه درونم خشکید و دیگر قلم به راحتی روی کاغذ حرکت نمیکرد. یاد حرفهای جولیا کامرون افتادم که می گفت فقط از برکه درون برداشت نکن تا خالی شود بلکه مدام به هر نحوی شده آن را سیراب و تغذیه کن. پس مثل همیشه داروی درد من یک کتاب تازه بود. کتابی بود که مدتها دنبالش بودم تا اینکه موفق شدم نسخه الکترونیکی آن را تهیه کنم.
کتاب صداهایی برای ننوشتن آواهایی برای نوشتن اثری از دکتر فریدون اکبری شلدره که . همین که مقدمه استاد خرمشاهی را خواندم فهمیدم که این کتاب را نمیتوان فقط خواند باید رونویسی کنم. دفتر کلمه برداری را برداشتم و می خواندم و مینوشتم. با اینکه کتاب کم حجم بود اما واژه واژه باید تامل خوانده میشد. روز اول که شروع کردم به کلمه برداری انگار قطره قطره چشمه تشنه درونم را سیراب می کردم. آن همه واژه خوش آهنگ و خوش لحن. با ساختاری از ادبیات کهن و البته دلچسب تر از همه موضوع آن که مرا سر ذوق نوشتن می آورد. اگرچه به نظر می آید مخاطب اصلی کتاب مدرسان و مربیان هستند و از دغدغه تشویق به نوشتن در قالب برای انشا و دروس در سیستم آموزش رسمی است لیکن نوشتار به نحوی تنظیم شده که برای هر نویسنده مشتاقی نیز قابل استفاده است.
قرصی برای دوپینگ نوشتن
با خواندن هر سطر فکر می کردم دکتر فریدون اکبری شاعر و عارف و روانشناس همه را بسیج کرده تا با بیان مثالها و مصادیق مختلف دلایل ننوشتن مرا از مجاب کند که بلند شو و چند خطی بنویس. آخر ما مینویسیم که به دنیا بگوییم هستیم.
حالا این چند سطر را در این پست نوشته ام که به حرف استاد گوش کرده باشم.
از واژه تا جهان معنا
اگر کشاورز با کاشت و داشت و برداشت به برآوری و خوشهزایی کشتهی خود یاری میرساند؛ نویسنده هم با خواندن، به یاد سپردن و اندیشیدن، و نوشتن، به آفرینش و زایش نوباوهی فکری خود دست مییابد.